intTimeZone=33042; strBlogId="khorshidvalayat"; intCount=-1; strResult=""; try { for (i=0;i1) strResult=intCount + " نظر" ; strUrl="http://LoxBlog.ir/commenting/?blogid=" +strBlogId + "&postid=" + lngPostid + "&timezone=" + intTimeZone ; strResult ="" + strResult + " " ; document.write ( strResult ) ; } function OpenLD() { window.open('LinkDump.php','blogfa_ld','status=yes,scrollbars=yes,toolbar=no,menubar=no,location=no ,width=500px,height=500px'); return true; }



خورشید ولایت

ارباب ارباب ارباب...نوکراتو دریاب

 



چگونگی شهادت حضرت عباس
به روایت کورت فریشلر مورخ نامدار مسیحی آلمانی

 

عباس ابن علی ابوالفضل نزدیک ظهر در حالیکه یک مشک خالی را بر دوش انداخته بود با سلاح شمشیر و تبر عازم میدان کارزار شد که ناگزیر آن میدان در طرف مشرق یعنی نزدیک رودخانه فرات قرار داشته است.

عباس ابن علی سوار بر اسبی بلند و قوی شده بود زیرا چون جوانی بود بلند قامت و قوی هرگاه سوار بر اسب کوچک می گردید آن اسب زود خسته می شد و به نفس می افتاد و در وسط جنگ از پا در می آمد و عباس ابن علی را پیاده می گذاشت.


[ ادامه مطلب ] |
ن : امیر بدری
ت : سه شنبه 26 آذر 1392
ایـــن قــرار ، تــا ابــد میـان مــا بــرقــرار . . .



افسران - ایـــن قــرار ، تــا ابــد میـان مــا بــرقــرار . . .

ایـــن قــرار ،
تــا ابــد
میـان مــا بــرقــرار . . .

چشــم هــای مــن
بــه جــای
دستـــ ـهای_تــــــو . . .

مــن
بــــه دسـتــــِ تــو
آب میـدهــم . . .

تــو
بـه چشـم هـای مــن
آبــــرو . . . .


یا اباالفضل العباس


ن : امیر بدری
ت : سه شنبه 26 آذر 1392
از اینکه نمُردم از غمت شرمنده....
افسران - از اینکه نمُردم از غمت شرمنده....

عمریست منم از کرمت شرمنده ....

از مرحمت دمادمت شرمنده ....

در آخر روضه های تو می گویم ....

از اینکه نمُردم از غمت شرمنده....


ن : امیر بدری
ت : سه شنبه 26 آذر 1392
کشتی نجات بشریّت ...
افسران - کشتی نجات بشریّت ...
همــه‌ ی ما کشتــی نجات هستیــم اما کشتی جدم حسیــن
وسیــع‌تــر و در دریــاهای خروشان سریــع‌تــر است.
کلّنا سفن النجاه ولکن سفینــه جدّی الحسیــن أوسع
و فی لُجَج البــحار أسرع .

 


ن : امیر بدری
ت : سه شنبه 26 آذر 1392
اربعین می آیم......

چه کنم چیز دگر یاد نداد استادم

خانه ی مادی آنجاست همین را بلدم


ن : امیر بدری
ت : سه شنبه 26 آذر 1392
رقیه جان تو ببخشا اگر صورت من نیلی نیست

رقیه جان تو ببخشا که اگر صورت من نیلی نیست... 
تو ببخشا که اگر صورت من نیلی نیست...
پلک سالم دارم....
بازو و پهلوی من بی درد است...
لیک چشمانم اگر بهر تو گریان نشود نامرد است.....

التماس دعا دارم.یا رقیه (س) 


ن : امیر بدری
ت : یک شنبه 17 آذر 1392
ذوالجناح بابا کجاست؟

روایت است وقتی ذوالجناح (اسب مخصوص ارباب) بی سوار

از میدان بازگشت ، حضرت رقیه تا صدای پای اسب پدر را

شنید سمت ذوالجناح دوید

ذوالجناح تیرهائی بر بدن داشت

و تا نزدیک حضرت رقیه رسید آرام شد

سرخود را سمت حضرت رقیه پائین آورد

و حضرت رقیه در گوش ذوالجناح مطلبی فرمودند که

ذوالجناح سر خود را بر زمین گذارد و مــُـرد

میدانید حضرت رقیه چه فرمودند که ذوالجناح با زخم تیر خود را

به خیام (خیمه ها ) رسانید ولی با جمله ای از پا افتاد ؟

حضرت رقیه فقط سوال کردند 

بابا کجاست ؟ 


ن : امیر بدری
ت : یک شنبه 17 آذر 1392
روایت کربلا از زبان دختر سه ساله

صلی الله علیک یا بنت الحسین(ع) یا رقیه

آن هنگام که خورشید وجودت در گودی قتلگاه به خون نشست و لحظاتی بعد در افق کربلا طلوع کرد، آسمان تیره و تار شد.

صدای برادرم علی بن الحسین(علیه السلام) را می‌شنیدم که به عمّه‌ام زینب کبری(سلام‌الله‌علیها) فرمود : این همان لحظه‌ای است که همه ارکان هستی، از زمان هبوط آدم(علیه السلام) تا قیامت کبری بر آن گریسته‌اند.

زمین و زمان ناله می‌کرد و کودکان می‌دویدند. نبودی ببینی که دامنهایشان آتش گرفته بود و از گوشهایشان خون می‌چکید و من در آن میان مأمن و مأوایی جز دامن عمّه‌ام نداشتم. زمان به سختی می‌گذشت.قرار بر رفتن نداشتم. دوست داشتم که بیشتر نزدت می‌ماندم. اماّ مگر داغ تازیانه ها‌ بر جان کوچکم امان داده بود؟ کربلا جهنّم دشمنان تو شده بود و بهشت تو و یارانت. نمی‌توانستم چشم از چشمان به خون نشسته‌ات بردارم.

 

[ ادامه مطلب ] |
ن : امیر بدری
ت : یک شنبه 17 آذر 1392
سلام بر تو و عاشورای بزرگی که در چشم‌های کوچک تو خلاصه شده است

 

سلام بر تو و عاشورای بزرگی که در چشم‌های کوچک تو خلاصه شده است.سلام بر تو که در خنکای لبخند حسین علیه‌السلام رها بودی و پا به پای آبله، زخم‌هایش را به جستجو. سلام بر کوچکی گام‌هایت؛ به تو و خاطرات در آتش رها مانده‌ات. سلام بر تو که آتش، کوتاه‌تر از دامنت نیافت تو را خوب‌تر از شام غریبان، زینب می‌شناسد و تو بهتر از همه، شام غریبان را.

شام غریبان، تو را خوب می‌شناسد؛ تورا که آن‌قدر پدر پدر کردی و یا عَمَّتِیَ و یا أُخْتَ أَبِی! أیْنَ أَبِی گفتی تا در روشنای حضور حسین علیه‌السلام غوطه‌ور شدی. سلام بر تو؛ به آن زمان که در هیاهوی غبار و سوار، اشک و مشک و ستیغ و تیغ، حسین علیه‌السلام را در خلسه و خون و خاکستر رها دیدی. از اندوه و داغ و دلتنگی، بوی تو به مشامم می‌رسد و هرگاه نام تو را می‌نویسم، هیچ واژه‌ای را توان توصیف اندوهت نیست. از کنار شط تا وادی نخله، از مرشاد تا به حلب و از دید نصرانی تا به عسقلان، تو بودی همدم تنهایی بابا.


[ ادامه مطلب ] |
ن : امیر بدری
ت : یک شنبه 17 آذر 1392
ای دختر خورشید! تو خرابه‏نشین نیستی

هان ای دختر خورشید! تو خرابه‏نشین نیستی. اینک عرش را به پاس قدوم تو مفروش کرده‏اند. پای بگذار! بالِ تمامِ ملایک برای گام گذاشتنت در خویش نمی‏گنجند. منقّش‏ترین و گسترده ترینِ ایشان را برگزین تا محملِ تو در عروجِ بزرگ و منوّرت باشند. و تو چون رودی زلال و موّاج که عمود ایستاده باشد قد می‏کشی و سر به آن سوی ابرها می‏بَری و به نا گاه از زمین بریده می‏شودی و در بیکرانگیِ لاجورد، در عمیقِ کهکشانی دور، از زمینیان پنهان خواهی شد

التماس دعا دارم.یا رقیه (س) 


ن : امیر بدری
ت : یک شنبه 17 آذر 1392
نحوه شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام

شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام

عمه، بابایم کجاست؟
اسارت دشوار و یتیمی دردی عمیق است. یک سه ساله، چگونه می تواند تمام رنجِ تشنگی و زخم تازیانه اسارت و از آن بدتر، درد یتیمی را به جان بخرد، آن هم قلب کوچکِ سه ساله ای که تپیدن را از ضربانِ قلب پدر آموخته و شبی را بی نوازش او به صبح نرسانده است. امّا... امّا او رقیه حسین است و بزرگی را هم از او به ارث برده است. رقیه پس از عاشورا، پدر را از عمه سراغ می گیرد و لحظه ای آرام ندارد، با نگاه های کنجکاوش از هر سو ـ تمام عشقش ـ پدرش را می جوید و سکوتِ عمه، سؤال او را بی جواب می گذارد و او باز هم می پرسد: «عمه، بابایم کجاست؟...»


[ ادامه مطلب ] |
ن : امیر بدری
ت : یک شنبه 17 آذر 1392
پنجم صفر/ شهادت حضرت رقیه (س)

شهادت حضرت رقیه (س)

در روز پنجم ماه صفر سال 61 ه.ق، حضرت رقیه (س) مظلومانه به شهادت رسید. نام شریفش «رقیه»، «فاطمه» و «زینب» و پدرش حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و مادرش ام‌اسحاق است.

ولادت آن حضرت در مدینه بود و در سن سه سالگی یا بیشتر در محرم 61 هجری با پدر بزرگوارش به کربلا آمد. قبل از روز عاشورا بارها مورد تفقد و دلجویی حضرت اباعبدالله (ع) قرار گرفت تا آنجا که آن حضرت به خواهرشان حضرت زینب (س) در مورد وی سفارش کردند.

حضرت رقیه (س) بعد از شهادت امام حسین (ع)، اهل بیت (ع) و اصحاب ایشان در صحرای کربلا، همراه با اسرا به کوفه و شام برده شد و در مسیر چهل منزل راه شهر شام، رنج‌های فراوانی دید.

در شام بعد از دیدن سر نورانی پدر با پیشانی شکسته در خرابه، آن‌قدر ناله زد و گریست تا به ملکوت اعلا پیوست و بدن شریف آن حضرت را شبانه دفن کردند.

از کهن‌ترین منابعی که نام آن حضرت با لفظ "رقیه" یاد شده است، قصیده سیف بن عمیره نخعی کوفی از اصحاب امام جعفر صادق(ع) و امام موسی کاظم (ع) است.

شواهد و مدارک درباره وجود شریف آن حضرت و استقرار قبر آن حضرت در مکان فعلی حرم مطهر ایشان همراه با معجزات و کراماتی از آن مظلومه بسیار است.


ن : امیر بدری
ت : یک شنبه 17 آذر 1392
پيامك به مناسبت شهادت حضرت رقيه (سلام الله عليها)

این سه سالگی اوست که در ویرانه‏ای کنار کاخ سبز، به اهتزاز درآمده و مکر خاندان ابوسفیان را به زانو درآورده است
* * * * * * * * * *
پدر آمد دل شب گوشه ویرانه به خوابم 
ریخت از دیده بسی بر ورق چهره گلابم 
گفت رویت ز چه نیلی شده زهرای سه ساله 
مگر از باغ فدک بوده به دست تو قباله
* * * * * * * * * *
هر چه آمد به سرت من سر نی بودم و دیدم گریه نکن! خرابه‏های شام، گهواره توست هزاران فرشته برایت آغوش گشوده‏اند، گریه نکن! ارکانِ این هنگامه، روزی بر صخره‏های تاریخ نوشته خواهد شد* * * * * * * * * *

آه ای دوشیزه شب‏های شیون و شعر! از این پس بر آغوش خسته ویرانه‏ها، خوابِ پروانه‏هایی را می‏بینی که بر شاخه‏هایِ نازکِ احساست یخ می‏زنند.* * * * * * * * * *
ای شام! ای پیچیده در حرارت عصیان! محکم‏تر بزن این تازیانه‏های پی در پی را که فردا از جای تازیانه‏ها، هزاران بهار جوانه خواهد زد. خرابه‏هایت، آرامگاه ملایکی‏ست که بر دیواره‏های ویرانِ شرم سر می‏کوبند
می‏روی و کوچکی دنیا را به طالبانش وامی‏گذاری. اندوهت را بر صورت خرابه می‏پاشی و می‏گذری تا به لبخندی ابدی بپیوندی.
* * * * * * * * * *
گرچه سه سال بیشتر ندارد، اما صدسال شکایت از این اندک سال دارد؛ شکایت‏هایی که تاب باز گفتن‏شان را ندارد. بغض‏ها روی هم جمع شده است و به یک‏باره می‏خواهد فوران کند* * * * * * * * * *
نبودی طعنه خار بیابان پای ما را زد   ***   زبان کوفه خیلی حرف‏ها را پشت بابا زد
میان راه دستی گوشوار از گوش من چید و   ***   به دور از چشم‏هایت زخم سیلی بر رخ ما زد
* * * * * * * * * *
جرم او را کسی نمی‏دانست  ***  جرم پروانه را نمی‏دانند
آن‏چه مردم شنیده می‏گویند  ***  رسمِ جانانه را، نمی‏دانند
چشم‏ها را گشوده، می‏نالید  ***  در فضای غریبِ ویرانه
مثل شمعی که اشک می‏ریزد  ***  در سکوت حزینِ یک خانه
* * * * * * * * * *
من رقیــــه دخترشیرین زبان شــــــــاه دینم  ***  غنچه ی پژمرده ی بـــــــاغ امیــــرالمومنینم
هردوعالم دردعا،محتاج دست کوچک مــــن  ***  تاابدحاجـــت رواگردنــــدازیک آمینــــــــــــــــم
* * * * * * * * * *
ای عمه بیا تا که غریبانه بگرییم  ***  رو از وطن و خانه، به ویرانه بگرییم 
پژمرد گل روی تو از تابش خورشید   ***  در سایه نشینیم و به جانانه بگرییم
* * * * * * * * * *
سوختم ز آتش هجر تو پدر تب کردم ***  روز خود را به چه روزی بنگر شب کردم 
تازیانه چو عدو بر سر و رویم می‏زد ***  ناامید از همه کس روی به زینب علیهاالسلام کردم

* * * * * * * * * *

هان ای دختر خورشید! تو خرابه‏نشین نیستی. اینک عرش را به پاس قدوم تو مفروش کرده‏اند. پای بگذار! بالِ تمامِ ملایک برای گام گذاشتنت در خویش نمی‏گنجند.

* * * * * * * * * *

دست‏هایت کوچک بودند برای به آغوش کشیدن صبر و سختی. اما تو چقدر سربلند بیرون آمدی از دردها و دلتنگی‏ها! صبر را از چه کسی به ارث برده بودی، نمی‏دانم! اما ایمان، هم‏پای تو بزرگ شده بود.

* * * * * * * * * *

ای پدر! شادم که در بر آمدی     
چون نبودت پا تو با سر آمدی 
غم مخور، ای گل! گلابت می‌دهم     
از سبوی دیده، آبت می‌دهم 
گر چه داغت کرده دل‌خونم، پدر!     
از وفای عمّه ممنونم، پدر!
* * * * * * * * * *

محبتّت خجلم كرده، عمّه! دست بدار    
برای زلف به خون شسته، شانه لازم نیست
به كودكی كه چراغ شبش، سر پدر است    
دگر چراغ به بزم شبانه لازم نیست

* * * * * * * * * *

سه ساله دخترت افتاده از نفس، بابا!    
دگر مرا ببر از كنج این قفس، بابا!
به جز تو كآمده‌ای، امشبی به دیدارم    
نزد سری به یتیم تو، هیچ ‌كس، بابا!

* * * * * * * * * *

من رقیــــه دخترشیرین زبان شــــــــاه دینم  ***  غنچه ی پژمرده ی بـــــــاغ امیــــرالمومنینم
هردوعالم دردعا،محتاج دست کوچک مــــن  ***  تاابدحاجـــت رواگردنــــدازیک آمینــــــــــــــــم

* * * * * * * * * *

زهرا عذار نیلی نگشود بهر حیدر 
من هم به محضر تو صورت نمی گشایم 
گر افکنی جدایی در بین جسم و جانم 
دیگر به جان زهرا از خود مکن جدایم

* * * * * * * * * *

منم آن گنج الهی که به ویرانه نهانم 
گر چه طفلم به خدا 

آن چه را زخم زبان با جگرت کرد شنیدم 
تو کتک خوردی و من بر سر نی آه کشیدم 
این بلایی است که روز ازل از دوست خریدم
* * * * * * * * * *
عمه جان باغ ولایت ثمر آورده برایم 
عوض میوه نایاب سر آورده برایم 
سر باباست که خون جگر آورده برایم 
صورت غرقه به خون از سفر آورده برایم
* * * * * * * * * *

 

 

ن : امیر بدری
ت : یک شنبه 17 آذر 1392
 حركت كاروان اسرا به شام

نامگذاری روزهای محرم, حركت كاروان اسرا به شام

 حركت كاروان اسرا به شام
یزید بن معاویه (لعنة الله علیهما)، به عبیدالله بن زیاد دستور داد كه سر مطهر فرزند علی(علیه السلام) را با سرهاى جوانان و یاران آن جناب كه در ركاب آن حضرت شهید شده بودند با كالاها و زنان اهل بیت و عیالات آن حضرت را روانه شام نماید.


[ ادامه مطلب ] |
ن : امیر بدری
ت : پنج شنبه 14 آذر 1392
شهادت امام سجاد(ع)


ن : امیر بدری
ت : جمعه 8 آذر 1392
چگونگی شهادت حضرت امام سجاد علیه السلام

فصل ششم: در انتقال حضرت امام زین العابدین علیه السّلام از این دار فانى به فرادیس جنان و سراى جاودانى‏

 

[تاریخ وفات و مدت عمر آن حضرت‏]

 

بدان که در وفات آن حضرت ما بین علما اختلاف بسیار است. و مشهور آن است که در یکى از سه روز بوده: دوازدهم محرّم، یا هیجدهم، «۱» یا بیست و پنجم‏ «۲» آن، سنه نود و پنج، «۳» یا نود و چهار، و سال وفات آن حضرت را سنة الفقهاء مى‏گفتند از کثرت مردن فقها و علما.

 

در مدّت عمر شریف آن حضرت نیز اختلاف است، اکثر پنجاه و هفت سال گفته‏اند. «۴» و شیخ کلینى به سند معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت على بن الحسین علیه السّلام را در وقت وفات پنجاه و هفت سال بود، و وفات آن حضرت در سال نود و پنج واقع شد. و بعد از امام حسین علیه السّلام سى و پنج سال زندگانى کرد. «۵»

 

[سبب وفات آن حضرت‏]

 

از اخبار معتبره که بر وجه عموم وارد شده ظاهر مى‏شود که آن حضرت را به زهر


[ ادامه مطلب ] |
ن : امیر بدری
ت : جمعه 8 آذر 1392
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (ع)

چكيده

 

نوشته‌ي حاضر با عنوان ياران امام حسين عليه‌السلام الگوي ياران امام مهديعليه‌السلام ، بررسي تحليلي صفات و ويژگي‌هاي برجسته‌ي ياران دو امام قيام‌كننده مي‌باشد


[ ادامه مطلب ] |
ن : امیر بدری
ت : جمعه 1 آذر 1392
انتظار چيست؟

انتظار مفهومي اسلامي و ارزشي- فرهنگي است كه از آن رفتار و فرهنگي معين سرچشمه مي‌گيرد.

 

«انتظار» پيوند و ارتباط برجسته‌اي با «حركت» دارد. حركت از به آينه‌هاي انتظار و انتظار از جهت‌دهنده‌هاي آن است.

 

مردم گاهي از انتظار برداشت منفي مي‌كنند كه در اين صورت انتظار به مانعي براي حركت تبديل مي‌شود و گاهي نيز از آن برداشت مثبت دارند كه در اين صورت عاملي براي حركت، قيام و انگيزش در زندگي مردم خواهد بود.

 

انتظار بر دو گونه است: انتظار آگاهانه و مطلوب و انتظار نامطلوب

 

انتظار مطلوب همراه با فعاليت و حركت و امر به معروف و نهي از منكر است و هم دعوت به سوي خدا و جهاد و اين از زمينه‌هاي اساسي ظهور امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است.

 

انتظار، اميد را در درون انسان برمي‌انگيزد و اميد، توانايي مقاومت و حركت را به وي مي‌بخشد.

 

غريقي كه منتظر گروه نجات است، بي‌گمان چندين برابر كسي كه اميدي به نجات ندارد، از خود استقامت نشان مي‌دهد.

 

انتظار يعني اميدواري، چشم به راهي، آمادگي، نگراني،چشم‌داشت

 

اما انتظار امام مهدي )عجل الله تعالي فرجه الشريف) فراتر از اين هاست.

 

انتظار امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ايماني به «غيب» اقرار به «ولايت» و باورداشت حق حاكميت «قرآن» است،

 

عصاره‌ي «يقين» چكيده‌ي «تقوي» و خلاصه‌ي «عمل صالح» است و عشق به «زيبايي» التزام به «خوبي‌ها» شوق به «كمالات» است.

 


ن : امیر بدری
ت : جمعه 1 آذر 1392
مختار ثقفی كیست؟

مختار بن ابی عبیدة  ثقفی از قبیله ثقیف؛ كـه قبیله مشهـور و گسترده‌ای از هـوازن، از اعراب منطقه طائف اسـت، می‌باشد. كنیه‌اش ابواسحاق؛‌ و لقـبش كـیـسـان بود كه كیسان به معنای زیرك و تیزهوش است

 

پـدر مـخـتـار ابـوعـبـیـده ثـقـفـی است كه در اوایـل خـلافـت عـمـر از طـائف بـه مـدیـنـه آمـد و در آنجـا سـاكن شد. وی یكی از سـرداران بـزرگ جـنـگ بـا ارتـش ‍ كـسـری(ایـران) در زمـان عمر بود. ماجرای رشـادت این دلیرمرد در واقعه یوم الجسر در جنگ با ارتش ایران در منطقه بصره معروف است.

 

مـادر مـخـتـار دومـه بنت وهب است كه از زنـان بـا شخصیت بـود. او در زمان خلافت امیر المؤمنین علی (ع) با آن حضرت در عراق بود و بعد از شهادت حضرت در بصره ساكن شد . در زمانی كه امام حسن مجتبی (ع)در ساباط مداین جراحت برداشت و در خانه سعد بن مسعود ثقفی عموی مختار كه فرماندار مدائن بود ، آورده شد به نزد عمو رفت و از امام(ع)پاسداری كرد .


[ ادامه مطلب ] |
ن : امیر بدری
ت : جمعه 1 آذر 1392