intTimeZone=33042;
strBlogId="khorshidvalayat";
intCount=-1;
strResult="";
try {
for (i=0;i تب دار ترین تب زده ی بستر دردم پر سوز ترین حنجره ی حنجر دردم رنگ رخ من بر همگان فاش نموده در باغ نبی جلوه ی نیلوفر دردم فریاد عطش زد دهن سوخته ام تا تر شد لب خشکیده اش از ساغر دردم بر زیر گلوی جگرم دشنه کشیدند من کشته ی تیغ شرر لشگر دردم آتش فکند بر قد و بالای سپیدار یک ذرّه ی ناچیز ز خاکستر دردم خون گریه کند اختر و مهتاب برایم افلاک شده مستمع منبر دردم
نظرات شما عزیزان: